تقدیم به تموم عاشقایی که به عشقشون نرسیدن ...

























قدیمی عاشق دل شکسته ؁

چند وقته که خیلی احساس تنهایی و بی کسی می کنم .

احساس می کنم خیلی تنهام . هیچ کس رو نمی شناسم .

با این دنیا و آدماش غریبم . هیچ کس رو ندارم . دیشب

حالم خیلی بد بود .داشتم از غصه می ترکیدم . بهش

احتیاج داشتم تا آرومم کنه ، تا اشکهامو پاک کنه .

تا جلوی ترسم رو بگیره . می ترسیدم . دلم داشت از غصه

 و دلواپسی می ترکید . اما اونی که دلم رو تصاحب کرده

نبود تا به دادش برسه . این روزا خیلی تنهام ، بی کســـم .

عشق فقط تو قصه هاست . عشق واقعی فقط تو داستانای

عاشقانه ی لیلی و مجنونه ، شیرین و فرهاد ، بیژن و منیژه

عشق فقط تو قصه هاست . من تو این زمونه عاشقی رو دیدم

که اشکا ، غصه ها ، دلواپسی ها و تنهایی های معشوقش

براش مهم نیست . عاشقی رو دیدم که به معشوقش میگه تو باید

بری و با یکی دیگه زندگی کنی و عاشقش بشی . عاشقی رو دیدم

که به معشوقش میگه اگه تو طوریت بشه من می میرم اما

با دیدن جون دادنش هیچ کاری نمی کنه و میگه دستام

بسته است . عاشقی رو دیدم که میگه حاضرم جونم رو

برات بدم اما از زندگی و خوشبختی هام نمی تونم دست

بردارم . عاشقی رو دیدم که وقتی معشوقش داره از دلواپسی

و غصه هاش براش میگه اون به فکر یکی دیگه ست و روح

و دلش پیش یکی دیگه پرواز میکنه . عاشقی رو دیدم که

معشوقش آرزوی با اون بودن رو داره و اون به فکر بودن با

یکی دیگه ست و آرزوی اونو داره . عاشقی رو دیدم که ...

آره ، این عشقه ، چون اون میگه منم قبول میکنم . آخه من که

عشق رو نمی شناختم . اون یادم داد . اون میگه عشق اینه

منم چون اون میگه با جون و دل قبول دارم . اما اون چیزی

که من همیشه دنبالش بودم تو قصه ی لیلی و مجنونه ...

خیلی تنهام ، خیلی بی کسم ، دلم میخواد از این دنیایی که

با خودش و آدمکاش و عاشقا و معشوقه هاش غریبم رخت

بر بندم و ... تو که می دونی عشق منی دوست دارم واسه چی

پس میگی میخوام برم دیگه دوست ندارم . یادته اون روزا

که دستت تو دسته من بود ، حالا تو میخوای بری و منو

نمی خوای دلبر من . میدونی من بی کسم تو بودی همه کسم

زندگیم تو بودی و حالا من خار و خسم ؟ دیگه یاد گرفتم

شبا بخوابم . با یک آرام بخش ، تو نگرانم نشو ، همه چیز رو

یاد گرفتم ، راه رفتن تو این دنیا رو هم بون تو یاد گرفتم

یاد گرفتم چگونه بی صدا گریه کنم ، یاد گرفتم که هق هق

گریه هام رو با بالشم بی صدا کنم ، یاد گرفتم چگونه با تو

باشم بی آنکه تو باشی . یاد گرفتم نفس بکشم بدون تو .

و بی یاد تو ، یاد گرفتم چگونه نبودنت رو با رویای با تو

بودن پر کنم ، یاد گرفتم که بی تو بخندم . بی تو گریه کنم .

دیگه عاشق نشم ، یاد گرفتم که دیگه به کسی دل نبندم

مهمتر از همه چیز یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و

زندگی کنم ، یاد گرفتم ...

بازم پرم از خالی ، باز برگشتم به روزایی که به پوچی

رسیده بودم و روزام تیره تر از شبام بودن . روزایی که جز

غم و غصه همدمی نداشتم . روزایی که هیچ کس رو

نداشتم تا اینکه تو اومدی . تو اومدی و با مهربونی

وجودت دوباره به زندگی برم گردوندی . من دوباره

معنی شادی رو فهمیدم . دوباره خواستم زندگی کنم

به خاطر وجود تو ، به خاطر عشق تو . حاضرم جونم

رو بدم واسه اینکه عاشقم بمونی . تو با عشقت درای

تازه ای به روم باز کردی . یادم دادی بخندم . اشکای

شبونم رو از چشام پاک کردی . به جای اشک لبخند

رو جایگزین کردی . دوست داشتم فقط زندگی کنم

اما بی انصافی کردی آخرش . آخرش هرچی بهم

داده بودی ازم پس گرفتی . خوشحال رو ، خنده رو

شادی رو ، امید به زندگی رو ، همه رو گرفتی . حتی

عشقت رو پس گرفتی . چه جور دلت اومد ؟ چرا ؟

چرا این کارو کردی ؟ من به عشقت ایمان داشتم اما

تو اونقدر بی مهر شدی تو آخرین روزا که باورم شد

عشقت ته کشیده . من که گفته بودم طاقت کم محلی ها

و بی مهری هات رو ندارم ... نگفته بودم ؟ چرا تو که

می خواستی اینجوری نابودم کنی اومدی؟؟؟

نمیدونم چرا و به خاطر کدوم گناهم داغونم کردی ...

حالا بیا ... بیا ببین که بدتر از روزی هستم که تو

اومدی و ناجی من شدی . حالا روزام تیره تر از همه ی

شبای عالمن . حالا هر لحظه آرزوی مرگ میکنم .

یادته روزای اول که حتی هنوز احساسی بهم نداشتی

وقتی حرف مرگ رو میزدم چقدر عصبانی میشدی ؟

حالا که میگی عاشقی از این حرفام لذت میبری ؟ چرا ؟

بیا ببین منو تا بیشتر لذت ببری . بیا ببین خنده چه جوری

یادم رفته . بیا ببین که دیگه هیچ انگیزه ای حتی واسه

زنده بودن ندارم . زندگی رو که از یاد بردم ، بیا ببین و

لذت ببر . مگه نمی خواستی همین روزا رو ببینی ؟

خب بیا ببین . لذت بردن تو به هر قیمتی که شده

آرزوی من بود . اگه تو با نابودی من لذت میبری باشه

من راضیم . من هم خودم دعا کردم تو فراموشم کنی

و حتی ازم متنفر شی تا دیگه از دوریم غصه نخوری .

شاید این بار خدا حرفامو شنیده ، این دفعه دعام

انگاری مستجاب شده . اما من بازم دوست دارم

بیشتر از قبل ، خیلی بیشتر . امیدوارم توام به آرزوت

رسیده باشی . حتما رسیدی ....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

لهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم کـــردی

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 26 تير 1390برچسب:Finishline-love,ساعت 14:9 توسط داریوش| |